برگزیدهجامعه

محروم خواهیم ماند؛دور نیست آن روز…

داشتم با خودم فکر می‌کردم چه چرخه‌ عجیبی است. روزگار و گذر زمان ما را پیر می‌کند و ما در هر سن و سالی که باشیم، زمین را ویران!

بدون شک این روزها زمین آن قدر راه نفس کشیدنش بند آمده که نه توان دیدن خود را در آینه دارد و نه پایِ گریختن از اقدامات ریز و درشت ما را.
داشتم فکر می کردم شاید اِشکال از آن حس مالکیتی است که ما به زمین،درختان، حیوانات و هر آنچه هست، داریم. غافل از آنکه ما جز خودمان، مالکِ هیچ کس و هیچ چیز نیستیم. حتی شک دارم مالکِ خودمان هم باشیم. نمی‌دانم شاید حتی کمی بیشتر از حسِ مالکیت باشد.
هرچه هست،من کلمه یا مفهومی را برای داشتنِ حقِ ما انسان‌ها برای رها کردن حیوانات خانگی در پیری یا بیماری‌شان در خیابان‌های شهر، کشتن و تاکسیدرمی کردن حیواناتِ گرانذقیمت و استفاده از آن‌ها به عنوان دکوراسیون منزل،پیدا کردن لانه پرندگان و جدا کردن جوجه‌ها برای اهلی کردنشان، تربیتِ پرندگان وحشی مانند عقاب به منظور شکاریاب و فروش آن‌ها، غل و زنجیر کردن سنجاب‌ها، مارها و هزاران موجود دیگر برای نگهداری در منزل، آزار و اذیت حیوانات در طبیعت و اطرافمان و هزاران اقدام دیگر؛ پیدا نکردم.
ما حتی وقتی لباسمان کهنه می‌شود، با قیچی به جانش نمی‌افتیم؛ چون روزی برای داشتنش هزینه کرده‌ایم؛ اما موقع استفاده از طبیعت، سواحل دریا، جنگل و حتی حیوانات، می‌خواهیم مطمئن شویم که تمامش را مصرف کرده‌ایم.

متن کامل این یادداشت دکتر مریم السادات شاه امیری را اینجا بخوانید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا