دکتر مریم السادات شاه امیریچند سال پیش در کتاب “موفقیت در بیست روز” نوشته آنتونی رابینز خواندم که آگهی های تلویزیونی به وسیله ایجاد ارتباط بین احساس شادی و لذت با محصول مورد نظر در مغز، افراد را به خرید آن محصول ترغیب میکنند.
به این صورت که در یک آگهی تلویزیونی با استفاده از نور پردازی، خیال پردازی و موسیقی، بین یک حس و حال خوب و استفاده از یک محصول پیوند ایجاد شده و با این اتفاق فرد با هربار مراجعه به مراکز خرید، با مشاهده آن برند خاص، شادی برایش تداعی میگردد.
در حقیقت در چنین شرایطی ذهن به صورت ناخودآگاه تحت تاثیر آگهی تبلیغاتی، بین لذت و آن محصول ارتباط ایجاد کرده و برای تهیه آن محصول ترغیب میشود.
این روزها با دیدن سریالهای تلویزیونی یاد آن جملات میافتم. با این تفاوت که این روزها در سریالهای صدا و سیما جایی که صحبت از بومی سازی محصولات مختلف هست، دستهای پشت پرده سنگ تمام میگذارند و از هیچ اقدامی برای متوقف کردن شرکتهای دانش بنیان و… فروگذار نمیکنند. در چنین شرایطی با مشاهده سریال مشابه اگهیهای تلویزیونی، بین اقدام برای بومی سازی محصولات و ترس از دستهای پشت پرده ارتباط ایجاد شده و الگوی ترس شکل میگیرد. و جالبتر آنکه افراد در سریال در چنین شرایطی به جای پناه بردن به پلیس حاضرند به هر جنایتی تن دهند.
از طرف دیگر در سریالهای دیگر فرد خلافکاری نشان داده میشود که مدتی در مسیر نامناسب بوده و تصمیم به بازگشت گرفته است. اما رئیسش تهدیدش میکند و او را وادار به ادامه مسیر یا انجام آخرین خلاف میکند. و آنچه در فیلم جریان دارد و به مخاطب نشان داده میشود، ترس و استیصالی است که فرد دچار آن است و نگرانی در فرد پررنگتر از اشتیاقش برای بازگشتن از راه نادرست و شروع دوباره است.
شاید در سریالهای تلویزیونی نیت، نشان دادن شهامت افرادی باشد که با وجود چنین مشکلاتی در نهایت پیروز میشوند. اما پیش از پررنگ شدن این پیام، در ذهن بینندگان ناخواسته الگویی بین ترس و بازگشتن از مسیر نادرست شکل میگیرد. و فرد بیننده ناخودآگاه این پیام را دریافت میکند که اگر ناخواسته وارد مسیر نادرست شد، به جای بازگشت، باید به خواستههای مافوق خلافکارش تن دهد.
همچنین در بیشتر سریالها جایگاه بانوان، نقش آنان در پیشرفت جامعه، استقلال و ارزشهایشان به میزان چشمگیری تحت تاثیر قرار گرفته و در جریان سریال بانوان دست کم گرفته میشوند. در واقع خانمها در سیر داستان سریال با هرشرایطی به زندگی با فردی که از حداقل معیارهای یک شخصیت سالم برخوردار نیست؛ ادامه میدهند و این غیر مستقیم به این معناست که اگر خانمی حق و حقوق طبیعیش را مطالبه کند یا بخواهد شرایطش را تغییر بدهد ناخوداگاه جامعه نگاه نامناسبی به او خواهد داشت.
آنچه مهم است آن است که یک سریال این پتانسیل را دارد که یک جامعه را در آسیب نگه داشته یا برایش فرهنگ سازی کند.
شاید خیلی حواسمان نباشد اما ذهن ما با دیدن تمام این سریالها و آگهیها در حال الگو سازی است. و مهمتر آنکه الگوهایی که ناخواسته با دیدن هزاران فیلم در نمایش خانگی یا تلویزیون در ذهن به صورت ناخودآگاه شکل میگیرد، تاثیرش را در روابط اجتماعی و فرهنگ نسل بعد میگذارد.
شاید استفاده از ظرفیت هنر و نمایش یک سریال بیش از جذب مخاطب نیازمند سازماندهی و طراحی به منظور تربیت و فرهنگ سازی برای نسل آینده باشد. در غیر اینصورت گذشتن از آسیبهای امروز چندان امکان پذیر به نظر نمیرسد.