استفاده ابزاری از فرزند
مهدی بذرافکناین مطلب را به این دلیل می نویسم که چند روز پیش دختر دبستانی ام از من و همسرم پرسید: «دوست دارید چه کاره شوم؟» و بعدش اضافه کرد:«آیا حتما باید به دانشگاه بروم» و ادامه داد:«اجازه می دهید در آینده هر شغلی دوست داشتم انتخاب کنم؟».
برایش توضیح دادیم که دانشگاه رفتنش اصلا اجباری نیست و بستگی به علاقه خودش دارد. برایش توضیح دادیم که هر شغل (مناسبی) دوست داشته باشد می تواند انتخاب کند. برایش توضیح دادیم که این شغل و علاقه ممکن است خیاطی،گلدوزی، یاهنرهای مختلف مثل موسیقی و یا هر علاقه دیگری باشد و اصلا هم اصراری به دانشگاه رفتن و تحصیلات عالیه نیست اگر خودش نخواهد. برایش توضیح دادیم که مهمترین آرزو و خواسته ما، راحتی و آرامش و لذت او از زندگی است.
حالا ممکن است این لذت و آرامش و راحتی در ادامه تحصیل دانشگاهی باشد یا مثلا در خیاطی یا موسیقی یا حتی ورزش. به شخصه اصلا برایم مهم نیست چند سال دیگر که دخترم بزرگتر شد و به سن دانشگاه رسید، دانشگاه نرود و مثلا به علاقه هایش بپردازد؛اصلا برود طبیعت گرد شود و ایران و دنیا را ببیند. یا چه می دانم هر علاقمندی خوب دیگری.
اصلا هم دور از شان خود نمی دانیم که اطرافیان بگویند دختر اینها چرا دانشگاه نرفت یا چنین و چنان. با تاکید عرض می کنم هدف ما خوشبختی و لذت بردن دخترمان از زندگی و موفقیت اوست و لاغیر.
این موفقیت هم حتما قرار نیست با رسیدن به مدرک و شغل دکترا و مهندسی و …به دست آید؛ بحث اصلی همان علاقه و لذت او از زنگی است. خوشبختی او در هر کار و رشته ای که دوست دارد هدف ماست. این مساله ای است که در ارتباط با جوانان زیاد دیده ام. کسانی که از روی اجبار خانواده به دانشگاه رفته و بی علاقه فقط مدرکی گرفته اند و در کوزه آبش را می خورند.
کاش نگاه و سخن اطرافیان را در سرنوشت فرزندانمان دخیل نکنیم. کاش تحقق آرزوهایی که خودمان دوست داشتیم و نتوانستیم را از فرزندمان نخواهیم. کاش فرزندمان را اسباب فخر فروشی به دیگران نکنیم.