عادت ناپسند است حتی اگر به چیزهای پسندیده باشد
دکتر ناصر بهمنی*ما نا دانسته به تکرار ها عادت می کنیم . از عادت ها لذت می بریم .حتی در آنها زندگی می کنیم و یک روز از سر عادت تمام می شویم.
ما وقتی عادت می کنیم نمی شنویم . نمی بینیم . صدا ها برای مان عادی می شود حتی اگر صدای باران باشد یا زمزمه ی کسی که دوستش داریم . نمی بینیم حتی اگر دریاچه ای زیبا باشد در مسیر رفت و آمدمان .
آن وقت هاست که می توانیم قرن ها با آنچه به عادت مشغولمان می کند به خلسه برویم و به ناخوداگاه بی حال و تنبل مان فرمان کور باش دور باش دهیم : به موسیقی که افیون روح است تا به عادت ، فراموشی بیاورد ، وقتی تکرار زیر و بم ملودی هایی ثابت باشد که با تلفیق اینها بشود ( دل ای دلی کردن های از سر خوشی و ناخوشی ) بی آنکه در این باز گشت به سکوت جای پرسشی باشد یا مجال فریادی !
عادت می کنیم به معشوق خونریز سیه چشم سیه دل و . اینجاست که ادبیات عادت ، فرهنگ عادت ، زندگی عادت و عشق عادت می شود .
عادت می کنیم به شعر های عاشقانه و بر پایه ی اعتیاد ناخوداگاه مان به موسیقی تا هر خلاف عقل و جدال علم و تحقیر شخصیتی را در قالب های گوناگون به خوردمان دهیم و لذتی بی محتوا ببریم .
شعر خوب برامان شعر عادت است و موسیقی عادت . به به عادت ، چه چه عادت .
آن گاه عادت می کنیم که به محتسب خونریز ، معشوق بی وفا ، صوفی دغل کار ، عارف خموش ، عامی عوام و به عشق نا فرجام و…هم عادت می کنیم و به این عادت ها افتخار می کنیم و در این عادت ها زندگی می کنیم و روزی به عادت می میریم .
بیشتر ما اینگونه ایم که تحمل می کنیم امر و نهی های اجباری را ( که هر صاحب قدرتی، معشوق است ) . تحمل می کنیم بی شعوری و نادانی را ( که عنوان شده تقدیر ازلی بعضی آدمهاست !) تحمل می کنیم و لذت می بریم از ذلیل شدن مان ، در جستجوی ناخوشایند های عادی زندگی، بسته های پر سرعت ارزشمند هدر می دهیم .
زندگی یعنی شب نو ، روز نو ، اندیشه نو من به هر آئین و مسلک کو کسی را از تلاشش باز دارد ، عاصیم من تغییر و تحول از رموز شادی و نشاط و کلید احساس بودن است.
*روان شناس