علی رضا کیهانیکی از دوستان که دستش به شدت خالی بود را دیدم .توی یک آپارتمان یک خوابه کوچک زندگی میکنه. بعد از مدتی گفتگو، گفت : تولد فرزند 6 ساله اش است و چون دستش خالی هست نمی خواد تولد بگیره .
گفتم : به نظر من تولد بگیر ولی خودت و خانمت و بچه .لازم نیست همه رو خبر کنی .
مثلا غیر مستقیم گفتم که ما و بقیه را لازم نیست دعوت کند.
سه روز بعد تماس گرفت و گفت : کیک تولد ۵ کیلویی سفارش دادم .
گفتم :مگر چند نفر هستید ؟
گفت:20 نفر !
تعجب کردم ! گفتم تو که نمی خواستی تولد بگیری! 20 نفر چطور جا می شن توی آپارتمانت ؟
برای 20 نفر ، کیک سه کیلویی باید سفارش م یدادی ،این که برای ۴۰ تا ۵۰ نفره ،
گفت شام برای ۳۰ نفر سفارش دادم که کم نیاد .
من به جای خوشحالی برایش تاسف خوردم .به او گفتم :مگر می خواستی روی کسی را کم کنی ؟
گفت : نه . مردم میان بخورن ، بشقاب هم گرفتم که هرکسی خواست ببره!
قانون همه یا هیچ.در واقع قانون هیچ یا هیچ.
به جای سه نفر ، 20 نفر را دعوت میکند،به جای سه کیلو کیک، ۵ کیلو کیک سفارش میدهد و ۳۰ دست شام برای 20 نفر .
کسی که واقعا بودجه خرید کیک برای سه نفر را بیشتر نداشت،از کجای زندگی می زند و این همه ریخت و پاش میکند؟
من که مشکل مالی کمتری دارم و زندگیم به خوبی می گذرد چنین ریخت و پاشی را بیاد ندارم .
یادم آمد که برای ال سی دی ۵۰ اینچی ،بعد از سه سال هنوز یک میلیون و صد هزار تومنی که از من قرض کرد را نتوانسته پس بدهد .
یادم می آید که سه سال قبل ۷۰۰ هزارتومن بیشتر نداشت و با مساعدت این و آن ، یک پراید خرید 4 میلیون و 500 هزار تومان با ضبط سالم و همهچی، و با همه نداریش
همان روز یک ضبط و باند برای ماشینش خرید یک میلیون و 400 هزار تومان برای خرید این ضبط،دستبد طلای دختر دو ساله اش را فروخته بود .
اومتاسفانه الان فقط یک موتور دارد .
و مادر ساده دلم هر از چند وقتی به من یادآوری می کند که به این آدم ها زنگ بزن و جویای احوالشان باش،میگوید دستشان خالی است.
کاش یکی پیدا میشد و به مادر من می گفت اینها دستشان خالی نیست مغزشان خالیست .
ناخودآگاه یاد نوشته خودم افتادم :در زندگی من هیچ مشکلی بوجود نیامد مگر آن که خودم در آن سهم عمده ای داشتم،وهیچ پیشرفتی به دست نیاوردم مگر آنکه خودم در آن سهم عمده ای داشتم .