دکتر ناصر بهمنیدوستانی که توفیق تحصیل در دانشگاه شیراز و در سال های ابتدای انقلاب اسلامی تا حدود سال ۱۳۶۸ داشته و اهل گشت و گذار و کوه و کتل بودند، به گمانم یادشان باشد انسان وارسته وعارف نامی ، مسئول امور کوهنوردی دانشجویان بود و یک نیروی کمکی هم به نام آقای نوری داشت.
جناب عارف شخصیتی خاص بود ، با اینکه همه قله های مرتفع را تسخیر کرده بود و همه زیر و بم کوه های معروف را می شناخت اما در تواضع و فروتنی همتا نداشت ، همه در جوار او آرامش داشتند ، بی ادعا و بی ریا بود.
عارف در کوهنوردی معتقد به اصولی بود و در هنگام صعود ارتفاعات آخرین نفری بود که آهسته پشت سر همه با گام های آهسته می آمد و آقای نوری هم در جلوی گروه با آرامی خاصی گام بر می داشت ، به طریقی نا مرئی و بی کلام کوه نوردان را هدایت می کردند که نه کسی عجول باشد و نه کسی احساس کمبود کند و واماند.این دو همنورد ، رفتارهای خاصی داشتند.
♦جناب عارف با اینکه بدن ورزیده ای داشت و خوش و خندان بود متاسفانه در اوائل دهه هفتاد به ناگه سکته مغزی کرد و مدت مدیدی گرفتار تمرین درمانی،و بالاخره جان به جان آفرین تسلیم کرد.
از آنجا بود که من آموختم “همنوردها” رفتارهای ویژه ای دارند که رویای تمام کسانی است که می خواهند با همدیگر و در کنار هم زندگی کنند.
آنها همیشه حواس شان هست که :یکی تندتر از دیگران حرکت نکند،حواس شان هست که کسی از دیگری جا نماند،حواس شان هست که در مسیرهای سخت صعب العبور یکی سقوط نکند،در سنگلاخ ها یکی لیز نخورد،حواس شان هست که یکی کم نیاورد،که یکی فشارش نیفتد،که یکی کم و کسر نداشته باشد.
همنوردی صرفا هم تیمی بودن در یک رشته ورزشی نیست،یک معرفت است،یک سبک زندگی است.
همنوردی و با هم بودن در عین احترام به فردیت های همدیگر ، پشت و پناه هم بودن بدون منت گذاشتن هم است.
همراه بودن بدون تملک و تصاحب است ، عشق ورزی، مهربانی و همدلی بدون توجه به جنسیت افراد است.
چه خوب می شد اگر آدم ها به جای هموطن بودن ، هم مذهب بودن ، هم نژاد بودن ، همجنس بودن و هم “سر” بودن ، “همنورد” هم بودند در فراز و نشیب های زندگی.
یه “همنورد” که همیشه حواسش باشه برای نیفتادنمون ، برای رسیدنمون تا قله ، برای اوج گرفتنمون ،چه خوب می شد اگر ما هم برای دیگران چنین همراهانی بودیم و یا بعد از این این باشیم ! و به چنین قواعدی اعتقاد داشته باشیم.
همنورد محکم باش.