مهدی بذرافکنروزی که گذشت برای من و همکارانم نوبت تزریق دوز دوم واکسن کرونا از نوع سینوفارم بود.
البته که سنم هنوز به 50 نرسیده اما به دلیل حرفه روزنامه نگاری ما را در اولویت هایی قرار داده اند مثل معلم ها یا مثلا راننده های عزیز تاکسی.
دیروز صبح برای تزریق واکسن، ابتدا به جایی مراجعه کردم که مرکزیت داشت و به همین دلیل حسابی شلوغ بود.
در نتیجه قیدش را زدم و با مشورت تلفنی با یکی از همکاران به مرکز دیگری که خیلی در دسترس نبود مراجعه کردم.
آن مرکز خیلی خلوت تر از مرکز اولی بود و کارم به سرعت انجام شد.
با این حال اما اتفاق جالبی هم آن جا رخ داد.
در همان مدت کم حضور در مرکز دومی آقای تقریبا 60 ساله ای که آمده بود دوز اول را بزند-او از وقت شرایط سنی اش دیرتر آمده بود وگرنه الان دوز دوم را هم تزریق کرده بود- با دادوبیداد اصرار داشت به جای واکسن سینوفارم یا آسترازنکا واکسن فایزر یا مدرنا برایش تزریق کنند!
ظاهرا به هیچ صراطی هم مستقیم نبود و اصلا به حرف های انتظامات گوش نمی داد که قسم و آیه می آورد که:« برادر من کدام شهروند ایرانی در داخل کشور واکسن فایزر یا مدرنا زده که شما دومی باشی».
این بنده خدا اما مرغش یک پا داشت و واکسن فایزر یا مدرنا می خواست.
در این بین یکی از کارکنان بهداشت که آنجا بود عاقلی کرد و تدبیر به خرج داد.
او را با احترام به محل تزریق برد. و گفت:« چشم برای شما واکسن فایزر تزریق می کنیم.»
نتیجه این شد که واکسن سینوفارم را برایش تزریق کرد و آن بنده خدا هم با حالی خوش تشکر کرد و رفت!
نکته جالب برای من، هم آرامش عضو کادر بهداشت بود و هم آن آقای 60 ساله که جلد واکسن سینوفارم هم دید که جلو خودش واکسن را از بسته مخصوصش خارج کردند اما دیگر هیچ نگفت.
انگار متوجه شده بود که…