دکتر مریم السادات شاه امیریچند روز پیش روز زمین پاک بود. روزی که از آن تنها نامش بر تقویم باقی مانده است. یاد کردن از این روز در فضای مجازی بیشتر شبیه تظاهر به روشنفکری است تا باور لزوم وجود زمین پاک برای نفس کشیدنمان.
علاقهمان به محیط زیست به چند عکس و گاهی امتناع از برداشتن پلاستیک اضافی برای خریدهایمان ختم میشود. اما واقعا چندنفر از ما در خلوتمان، در تفریحات بیرون از شهر، زمان تفکیک زباله در منزل و… به زمینی که سالیان سال در خدمتمان بوده، آنطور که باید اهمیت میدهیم؟
چند وقت پیش در فضای مجازی متنی خواندم که شاید حقیقت آنچه پیش رویمان است باشد:
روزی که آخرین رود مسموم شود، آخرین زمین کشاورزی غیرقابل کشت و آخرین ماهی از بین برود، آدمها متوجه خواهند شد که نمیتوان پول را خورد!
و این چه حقیقت عجیبی است؛ از روزی که بشر قدم بر کرهی خاکی گذاشت تاکنون بیش از نیازش و بیش از آنچه حق انجامش را داشت از زمین بهره برد. درختها، دریا، رود، آبزیان، حیوانات و هر محصولی که از زمین رشد میکرد را در اختیار گرفت. هر روز، منبع به ظاهر بی انتهای زمین را بدون جایگزینی استفاده کرد. و این روزها که زمین از نفس افتاده، به فکر آبادنی آن است. از بی آبی گرفته تا قطع بی رویه درختان و زمینهایی که دیگر محصولی در آنها نمی روید.
حتی همین روزهایی که زمینمان نفسهایش به شماره افتاده، باز هم در حاشیه خیابان، ساحل دریا و پارکها همان قدر بی انصافی در قبال زمین می بینیم که پیشتر دیدهایم.
میگویند لطف مکرر، حق مسلم میشود. به راستی که باور کردهایم که لطف زمین به ما، حق مسلممان است. و این روزها هم، زمین بدهکار ماست و حقی برای بخشنده نبودن ندارد.
اما وقت آن رسیده باور کنیم که حقیقت تلخ این روزهایمان را پولی که بشر تمام این سالیان دراز جمع کرده، نمیتواند به کاممان شیرین کند!
روز زمین پاک، تنها نمایشی مدرن از تظاهر به روشنفکریمان و دوستدار طبیعت بودن است. همین قدر خلاصه و بی حاشیه. خودمان هم که باورمان شود دوستدار محیط زیست هستیم، زمین باورش نمیشود. و این باور نکردن چقدر دارد برایمان گران تمام میشود!