فارس نوشتمنتخب

خطر مرگ روبروی پارک وصال شیراز

طی سالهای عمرم، پریشب خطر مرگ را بیش از هر زمان دیگری بیخ گوشم احساس کردم.

مهدی بذرافکن

حتی بیشتر از آن زمان که در سانحه ای دچار شکستگی دست شدم و کارم به بیمارستان و عمل چند ساعته و پلاتین 21 سانتی متری کشید که هنوز همراهم است.
پریشب حوالی ساعت 23 در راه بازگشت از پیاده روی شبانه، روبروی پارک وصال و در حال عبور از عرض خیابان بودم که ناگهان یک خودرو 206 با سرعتی باورنکردنی از خودرو جلویی اش سبقت گرفت و با من مواجه شد.
در آن لحظه یقین حاصل کردم برخورد خودرو با من رخ خواهد داد و در همان صدم ثانیه این فکر در ذهنم عبور کرد که «خدا را شکر دخترم با من نیست.»یعنی در این حد مطمئن بودم که ماشین با من برخورد خواهد کرد.
من اما در آن لحظه فقط بی اراده دویدم. خودرو رد شد اما واقعا میلی متری.
خیابان خلوت بود. به همین خاطر حدس می زنم سرعت این خودرو 100 یا حتی 120 کیلومتر بر ساعت بود و به گمانم  راننده حالت عادی نداشت که با چنان سرعتی رانندگی می کرد.

♦♦◊♦♦

بگذریم.
سطرهایی که خواندید به خاطر یادآوری این نکته بود که ممکن است روزی یا شبی برای خرید نان یا پیاده روی یا هر کار دیگری که از خانه بیرون می رویم دیگر برگشتی در کار نباشد. پس-هرچند جمله کلیشه ای می شود- اما چه خوب است قدر هم را بدانیم؛همین.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا